مرلیا
-میگم اجی....که یدفعه صدای باز شدن در اومد
اینهیه-کیه؟
-یا امام زاده بیژن جنه ، روحه، خون اشامه، گرگینس،
که اینهیه یدونه محکمزد پس کلم
اینهیه-احمق اینجا بنظرت چیزی وجود داره.
-اخ چرا میزنی ؟
یدفعه یه دختر اومد تو موهای بلند قهوه ای کمرنگ و چشمای ابی
اون دختره-سلام
-این...شبیه اون یارو یه نیست؟
اینهیه-کدوم یارو؟
-اه بابا همون مو قشنگه و چشماش سگ داشت و همش اینگاری دهنشو با لبخند دوخته بودن
اینهیه-اها همون پسره شوسوکه
-خیت شوسی خخخخخخ
دختره-من رامونا فوجی هستم خوشبختم
-ابوالفضل این چی داره میگه اینهی؟
اینهیه-ای درد مگه من مترجم 15 زبانه ام؟
رامونا-ببینم میشه خودتونو معرفی کنید
قبل اینکه اینهی حرفی بزنه-من مرلیا شیرایشی هستم اینم خواهرم اینهیه شیرایشی
اینهیه-خودم زبون داشتم
رامونا-از اشنایی باههاتون خوشبختم
اینهیه و مرلیا-ماهم بدبختیم
رامونا-خخخ شماها خیلی باحالید
-قربونت
اینهیه-فداات موفق باشی خدافظ بوس بوس من برم بخوافم
-میگم هستی بریم یخورده اونوریا رو اذیت کنیم؟
رامونا-بزن بریم
-خب خوب موقعی هم هست اونا الان مطمئنا تو ساحلن بریم
تو ساحل.رامونا
-ا..چی..چیزه
مرلیا-چیزه؟
-هر چی باشه چیز برگر نیست
مرلیا-هییین ببینم میکروفونت رو اوردی؟
-از کجا میدونی من میکروفون دارم؟
مرلیا-چون من بیوگرافی همه رو دارم هر کاری کنی شماره شناسانامتم دارم
-هووف باشه حالا چیکار میخوای میکروفونمو؟
مرلیا-بکن
-چی بکنم؟
مرلیا-شروع کن بخون هدفونمو گذاشتم رو گوشم کابل ام پی مو وصل کردم به ضبطم صداشو بردم بالا
-شروع کردم به خوندن اهنگ bich I'm madonna
که از اونور اونا داشتن ویالون و فلوت و ..تمرین میکردن که با صدای ما ریتمشون بهم خورد
اسونا
-به حسابتون میرسم مزاحما
مریکا-ا..اسونا ولشون کن بزار به عهده من
که یدفعه کابل ام پی مرلیا از وسط بریده شد
مرلیا-رایا کوران درسته؟
پرنسس رایا که همون طوری تو یه دستش قیچی و تو یه دستش ویالونش بود-چیش برید اونور تر برا ما مزاحمت ایجاد کردید گوش ندادید کابلتو بریدم
رامونا-فکر کردی
مرلیا-رامی نگران نباش زاپاس دارم با خودم
دوباره کابلشو وصل کرد ولی ایندفعه تا اخر صداشو بلند کرد که حسابی ازار دهنده بشه
کورانوسوکه-مر..لیا....بس...کن
مرلیا-چی میگی؟ نمیشنوم
پرنسس اسونا با جیغ و داد-د ببر اون صدای نحصشو
مریکا-کمش میکنی یا بیام
شوسوکه-کمش....کنید...گوشمون...کر....شد
زایزن-دیگه...طاقت ندارم اومد سمت مرلیا محکم از مچ دستش گرفت
زایزن
-میفهمی داری چیکار میکنی دیوونه؟
مرلیا با خشم زل زد تو چشمای زایزن-اره خوب میفهمم بعد دستشو از دستش کشید بیرون
مرلیا-بهتره یه مسابقه بزاریم
-چی هس؟
مرلیا-پینگ پنگ
-پس میخوای با من مسابقه بدی اره؟
مرلیا-البته
-بدون میبازی از من
مرلیا-حالا میبینیم اقاااا
راکتمو در اوردم و تو دستم چرخوندم
مرلیا-عمرا بزارم از من ببری
-......
بمونید تو خماری
برا قسمت بعد 80 تا نظر