قسمت پنجم رمان رویالVsپاپ استار پارت دوم
قسمت پنجم رمان رویالVsپاپ استار پارت دوم

مرلیا

-میگم اجی....که یدفعه صدای باز شدن در اومد

اینهیه-کیه؟

-یا امام زاده بیژن جنه ، روحه، خون اشامه، گرگینس،

که اینهیه یدونه محکمزد پس کلم

اینهیه-احمق اینجا بنظرت چیزی وجود داره.

-اخ چرا میزنی ؟

یدفعه یه دختر اومد تو موهای بلند قهوه ای کمرنگ و چشمای ابی 

اون دختره-سلام

-این...شبیه اون یارو یه نیست؟

اینهیه-کدوم یارو؟

-اه بابا همون مو قشنگه و چشماش سگ داشت و همش اینگاری دهنشو با لبخند دوخته بودن

اینهیه-اها همون پسره شوسوکه

-خیت شوسی خخخخخخ

دختره-من رامونا فوجی هستم خوشبختم

-ابوالفضل این چی داره میگه اینهی؟

اینهیه-ای درد مگه من مترجم 15 زبانه ام؟

رامونا-ببینم میشه خودتونو معرفی کنید

قبل اینکه اینهی حرفی بزنه-من مرلیا شیرایشی هستم اینم خواهرم اینهیه شیرایشی 

اینهیه-خودم زبون داشتم

رامونا-از اشنایی باههاتون خوشبختم

اینهیه و مرلیا-ماهم بدبختیم 

رامونا-خخخ شماها خیلی باحالید 

-قربونت

اینهیه-فداات موفق باشی خدافظ بوس بوس من برم بخوافم

-میگم هستی بریم یخورده اونوریا رو اذیت کنیم؟

رامونا-بزن بریم

-خب خوب موقعی هم هست اونا الان مطمئنا تو ساحلن بریم

تو ساحل.رامونا

-ا..چی..چیزه

مرلیا-چیزه؟

-هر چی باشه چیز برگر نیست

مرلیا-هییین ببینم میکروفونت رو اوردی؟

-از کجا میدونی من میکروفون دارم؟

مرلیا-چون من بیوگرافی همه رو دارم هر کاری کنی شماره شناسانامتم دارم

-هووف باشه حالا چیکار میخوای میکروفونمو؟

مرلیا-بکن

-چی بکنم؟

مرلیا-شروع کن بخون هدفونمو گذاشتم رو گوشم کابل ام پی مو وصل کردم به ضبطم صداشو بردم بالا 

-شروع کردم به خوندن اهنگ  bich I'm madonna

که از اونور اونا داشتن ویالون و فلوت و ..تمرین میکردن که با صدای ما ریتمشون بهم خورد

اسونا

-به حسابتون میرسم مزاحما

مریکا-ا..اسونا ولشون کن بزار به عهده من 

که یدفعه کابل ام پی مرلیا از وسط بریده شد

مرلیا-رایا کوران درسته؟

پرنسس رایا که همون طوری تو یه دستش قیچی و تو یه دستش ویالونش بود-چیش برید اونور تر برا ما مزاحمت ایجاد کردید گوش ندادید کابلتو بریدم

رامونا-فکر کردی 

مرلیا-رامی نگران نباش زاپاس دارم با خودم 

دوباره کابلشو وصل کرد ولی ایندفعه تا اخر صداشو بلند کرد که حسابی ازار دهنده بشه

کورانوسوکه-مر..لیا....بس...کن

مرلیا-چی میگی؟ نمیشنوم

پرنسس اسونا با جیغ و داد-د ببر اون صدای نحصشو 

مریکا-کمش میکنی یا بیام 

شوسوکه-کمش....کنید...گوشمون...کر....شد

زایزن-دیگه...طاقت ندارم اومد سمت مرلیا محکم از مچ دستش گرفت

زایزن

-میفهمی داری چیکار میکنی دیوونه؟

مرلیا با خشم زل زد تو چشمای زایزن-اره خوب میفهمم بعد دستشو از دستش کشید بیرون

مرلیا-بهتره یه مسابقه بزاریم

-چی هس؟

مرلیا-پینگ پنگ

-پس میخوای با من مسابقه بدی اره؟

مرلیا-البته 

-بدون میبازی از من

مرلیا-حالا میبینیم اقاااا

راکتمو در اوردم و تو دستم چرخوندم 

مرلیا-عمرا بزارم از من ببری

-......

بمونید تو خماری 

برا قسمت بعد 80 تا نظر


[ جمعه 4 دی 1394 ] [ 13:18 ] [ fàþèmèh ßhìŕàìßhì♤ ] [ بازدید : 289 ] [ نظرات () ]
مطالب مرتبط
آخرین مطالب
تو وب نیستم (1395/01/08 )
سلااام (1394/11/29 )
خبر دااااغ (1394/10/25 )
پاستا (1394/10/21 )